قصه این روزهامون!
خیلی اوقات که مشغول انجام تکالیف مدرسه با گوشی هستم والدین فکر میکنن بازی میکنم. چطور میتونم این سوءتفاهم رو حل کنم؟
قصه این روزهامون رو دوست دارم قصه آدمهایی که مدام مجبورند با تغییرات مختلف هماهنگ بشن. سبک مدرسه رفتن جدید، سبک معلمی کردن جدید، سبک تکلیف ارائه دادن جدید، سبک امتحان دادن جدید. و ... قبلا هم تغییراتی بود که باید با آن هماهنگ میشدیم ولی خیلی دیر به دیر و جزئی. اما حالا افتادیم وسط میدان تغییرات بزرگ و متنوع.
قصه این روزهامون رو دوست دارم هرچند هماهنگ شدن با تغییرات نیاز به زمان داره. مامان باباهامون هم از این قاعده مستثنی نیستن و برای هماهنگی با سبک جدید درس خوندن ما نیاز به زمان دارن. پس بیاین کمی صبورتر باشیم. البته راهکارهایی هم هست که این فرایند هماهنگی راحتتر اتفاق بیفته.
باید اعتمادسازی کنیم. یعنی اینکه تا حدی اونها را در جریان درس و مشق و نحوه انجام تکالیف و کارهای خود قرار دهیم.
سعی کنیم با برنامهریزی و زمانبندی مناسب از کِشدار شدن تکالیف و آمیخته شدن همه زندگی با فضای مجازی و درس و تکلیف بپرهیزیم. حتی اگر در برنامهها زمانی رو برای بازی و سرگرمی در فضای مجازی قرار میدهیم، به آن پایبند باشیم و به والدینمون هم بگیم که فقط در این زمان مشغول بازی و سرگرمی در فضای مجازی هستیم.
مراقبت پذیر باشیم. یعنی بپذیریم که والدینمون در مواجهه ما با فضای مجازی نگرانیهای به حقی دارن و به اونها اجازه بدیم که از ما مراقبت کنند. همانطور که بعدها وقتی پدر و مادر شویم از فرزندانمان مراقبت خواهیم کرد چون عمیقا دوستشان داریم. البته شاید روشهای مراقبت با هم فرق داشته باشند.
قصه این روزهامون رو دوست دارم قصه آدمهایی که تلاش میکنن اعتماد سازی کنند. برنامهریزی داشته باشند. و با درک نگرانی والدینشون، مراقبت پذیر بشن.