یک ثانیه آزگار

یه ثانیه آزگار خالص برایت نبودم ؛ این است دلیل دل آشوبی من ، دریغ از یه ثانیه آزگار توجه ، دریغ
آپلود عکس

......بنده آنی که در بند آنی......

پیام های کوتاه
  • ۲۷ بهمن ۹۴ , ۰۹:۰۸
    هجوم
آخرین نظرات
  • ۷ ارديبهشت ۹۵، ۱۲:۴۲ - خانم خونه
    ممنون
  • ۳۰ فروردين ۹۵، ۰۳:۴۷ - خانم خونه
    ممنون
آپلود عکس

۲۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

این یک صوت ماندگار از حاج شیخ حسین انصاریان که برای هر کسی میتونه یک کیمیا باشه مبارزه با نفس رو باید از این نوجوون یاد گرفت از دستش ندی رفیق

 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۵۸

چند روزی بود که به فکر سرگرمی بودم ، اومدم با خودم فکر کردم برای یک انسان چه چیزی میتونه بهترین سرگرمی باشه، یک سرگرمی که عمومی باشه  و بشه به همه معرفی کرد و یک الگو معرفی کرد ؛ به نظر شما شدنیه؟

من خوشبختانه به نتیجه رسیدم یک چیزی که همه با اون سرگرم میشن معماست .اما طرح این معما مشکل بزرگی برای ایجاد این سرگرمیه!

تا به این مطلب رسیدم که :

در اطراف ما هیچ پدیده ای نیست که نکته و پیامی برای ما نداشته باشه،تمام اتفاقات و صحنه هایی که ما در اونها زندگی میکنیم یک طراحیه، طراحی طراح عالم هستی که نه بی حکمت طراحی شده و نه بی دلیل برداشته شده.

بهترین سرگرمی انسان کشف معمای حکمت اتفاقها و صحنه ها ودرک نکته ها و پیامهای پدیده هاست.


 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۰۹

هرکاری میخوای انجام بدی نیاز به تمرکز داره . اگر تمرکز نداشته باشی یا نمیتونی انجام بدی یا ناقص این کلیپ رو گوش کن و یاد بگیر چطور تمرکز کنی


دریافت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۴۷

من از آن دورها دیدم
که می آید به سوی خانه مخلص، « عمو نوروز»
عیالم زیر لب غرید:
« من آخر با چه چیزی می توانم کرد از این مهمان ، پذیرایی؟
نگو : « با قند، با چایی» !
خدا ناکرده، آخر این که از ره می رسد، عید است
و اقدامات او در راستای « آمدن » شایان تمجید است…!
بگو آخر !
بگو من با چه چیزی می توانم کرد از این مهمان، پذیرایی؟… »


***

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۳۴

آره فقط سکوت هیچکس هیچی نگه هر کی حرفی بزنه چنان میزنن که نتونه از جاش پاشه بشین سرجات حرف نزن خواستی هم حرف بزنی خیییلی یواش کسی نفهمه !!(بفرما ادامه مطلب)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۲۵

همیشه دلبریدن سخته ،چی میگم من تصور دلبریدن دل رو پاره میکنه اما این چه عشق و معرفتی بوده که شهدا داشتند واقعا دل میخواد که از بچت بگذری از مادرت بگذری از همسرت بگذری از پدرت بگذری و شهدا این دل رو داشتند نمیدونم اونا چی میدیدن که ما نمیبینیم نمیدونم ...

اینم چنتا عکس درمورد این موضوع خدمت شما...

 

           

         

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۲۳

وام،بَد بوده از قدیم و ندیم
باز هم وام های عهد قدیم!

از همان وام های حاج امین
وام بی دنگ و فنگ و بی تضمین

وام بی قیل و قال و بی تعجیل
ضامنش اشک چشم و تارسبیل

وام هایی همیشه در حرکت
وام هایی حلال و پر برکت

وام آنان که معتدل بودند
مردمانی که اهل دل بودند

مردمانی که وام می دادند
به گرفتار،شام می دادند

نه که بیچاره را تباه کنند
چون گدایان به او نگاه کنند

ای خوشا وام های عهد قدیم
وام مولا به مستحق و یتیم

وام پر خیر و وام بی اجحاف
بی نیاز از هزار تا پاراف

باعث خیر و انبساط روان
نه از این وام های زوج جوان

آن که تا کارد برعصب نرسد،
نرسد تا که جان به لب نرسد

وام هایی که خرج یک روزه
جای آن تا سه سال می سوزه!

 
 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۰۶

سایتی دیدم که زیبا بود و بسیار امید بخش و من را بر این داشت که قسمی به وبلاگم یه اسم این سایت ایجاد کنم و جملات و مطالب جالب این سایت رو به زبان خودم در آن درج کنم اسم این سایت لبخند زندگیست به این آدرس 

www.labkhandezendegi.com  

من هم قسمتی اضافه میکنم به نام تبسم زندگی امیدوارم مورد استقبال قرار بگیره

واینم برای اولین مطلب:

زندگی همواره زیبایی خود را داراست
گاه تنها نیازمان، تغییر زاویه ی دید است …

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۴۹

باز،اوضاع،غیرعادی شد
بحث تحریم اقتصادی شد

 

ما هم البته مثل بعضِ رجال
می کنیم از قضیه استقبال

 

چون که تحریم هم خودش محکی است
ظاهراً چیز خوب بانمکی است

 

لیک آن عدّه ای که ترسویند
باز شک می کنند و می گویند:

 

نکند موجب زیان بشود
نرخ ها بیش از این گران بشود

 

نکند مردم فقیر و ندار
به غم نان شب شوند دچار

 

نشود باز از شمال و جنوب
راه قاچاق جنس نامرغوب

 

نشود انقباض رابطه ها
موجب انبساط واسطه ها

 

جار و جنجالِ بی خودی نشود
نرخ درمان تصاعدی نشود

 

هِی دو خط در میان،از آن بالا
نخورد بر زمین،هواپیما

 

نشود رایج از طریق ژتون
بُن و دفترچه ی بسیج وکوپُن

 

نشود بار دیگر از شنبه
رشته ی ارتباط ها پنبه

 

یا که منجر شود به تحریکی
جنگ لفظی به جنگ فیزیکی…
***
ما که مردان عرصه ی عملیم
جنگ هم رخ دهد،همین بغلیم

 

گرچه در سایه سار می پِلکیم
خصمِ صد تا گروه پنج و یکیم

 

مابقی طالب هیاهویند
آه از این عده ای که ترسویند

 

(ابوالفضل زرویی نصرآباد)

(پیوند ها :از طنز)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۲۴

هی به من میگه سنگ بزرگ نشون ... خب مرد حسابی یه کمکی یک دستی برسون که تکونش بدم وایستاده بیرون از گود میگه نه نمیشه نه امکان نداره

این روزا حرف دلم همش همینه آیه آیه یاس رو چندین بار مرور کردم (به لطف دوستان) اما این آیه های امیده که فقط سر زبونم میچرخه

بعد میگه من موندم این جهادی که رهبری میگه یعنی چی بعد من دو تا علامت تعجب بزرگ تو مغزم شروع به رقص میکنه بعد طوری رفتار میکنه که آهای فلانی من حیطه کارم اینه تو کار خودت رو بکن منم کار خودم انگار مساقبست یا اونقدر نیروی انسانی هست که باید تقسیم کار کرد نمیدونم من عوضی میفهمم یا رفقا خیلی ...

اما آخرش به اینجا میرسم که فلانی تو به کارت ایمان داری یانه؟ اگه ایمان داری اخلاص هم قاطیش کن برو جلو کارت رو انجام بده رفقا میان جلو کمکت البته اگه غرورشون بزاره ...

والان هم ایشالله میرم تا آخرش میرم

و تا نفس هست وقت و نیرو رو به لطف خدا میذارم تو این راه چون دشمن بدجور داره دشمنی میکنه شتابی که دشمن داره خیلی خطرناکه باید شتاب گرفت..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۵۳

شنیدی این روایتی که از یکی از علما رسیده بزار برات بگم

یکی از مردم به یکی از علما میگه که بالاخره فاطمیه کی هست، 75روز یا 95 روز درسته تکلیف ما چیه ؟ این عالم میره شروع میکنه به تحقیق کردن که بالاخره این فاطمیه و ایام شهادت بزرگ بانوی اسلام تاریخ دقیقش چه زمانیه شروع میکنه به خواندن کتب معتبر تاریخی و روایی. نیمه شبی که همینطور مشغول مطالعه و تحقیق بوده مادر این عالم بزرگوار سراسیمه میاد پیش پسرش پسر جان چیکار داری میکنی ؟چطور مادر جان طبق معمول دارم مطالعه میکنم دارم تحقیق میکنم؛ مادر این عالم با یک حالت خاصی میپرسه این چی مطالعه ای که فاطمه زهرا ازش دلگیره تا این رو میگه این عالم متعجب میپرسه : چی مادر ؟ مادر میگه فاطمه زهرا رو تو خواب دیدم خیلی ناراحت بودند گفتم بی بی جان چی شده چرا ناراحتی فرمودند ...(ادامه در ادامه مطلب)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۵۸

                                                          عصر فاطمیه...

سالهاست
           از میان کوچه های کربلا،نجف،دمشق
                                              بی صدا عبور می کنی
                                                                   زخمهای کهنه را مرور می کنی
عصرهای پنجشنبه بی گمان
                             قبل از آمدن به کاظمین و سامرا
                                                                    دل به خلوت مدینه می زنی


                         آه ای غریبه ای که نسبتت به مادری عزیز می رسد
                         عصر فاطمیه در کدام کوچه مدینه سینه می زنی؟

                                                                (نغمه مستشار نظامی)

پ.ن: نمیدانم برای تسلای دلت چه بنویسم اما میدانم که میتوانی تو به دلم تسلا دهی آقا جان تسلای دلت دست ماست؟ چه کنیم که زودتر بیایی

یا بهتر بگویم کمکمان که که آماده شویم برای آمدنت ای روشنای همیشه روشن و روشنی بخش روشنمان کن با آمدنت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۱۲

مردی به خانومش گفت برو پیش فاطمه (س) ودرباره من ازش بپرس که من شیعه شما هستم یا نه؟

این خانم رفت پیش بی بی دوعالم زهرای اطهر و این سوال رو پرسید حضرت به این خانم فرمودند...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۱۹

یه ثانیه آزگار برایت نبودم هرگز

اینست دلیل دل آشوبی من

دریغ از یه ثانیه آزگار توجه

دریغ!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۳۹

واقعا عجیبه

چی عجیبه ؟ همین که تو ذهنمه همین که الان خونمدمش هنوز موهام سیخه حس عجیبی دارم بزار بگم تو دلم نمونه

تو یک حدیث از امیرالمومنین که خاطره ای رو نقل میکنن که خیلی شنیدنیه اینطور اومده بود که یه روز خانم فاطمه زهرا تو خونه نشسته بودند و خیلی دلشون گرفته بود محزون و ناراحت بودند تا اینکه رسول الله وارد منزل شدند وقتی فاطمه رو به این حال دیدند صدا زدند فاطمه جان چه شده دخترم چرا محزون و گرفته ای حضرت زهرا عرضه داشتند پدر جان نگرانی من به خاطر شیعیان گناه کار ماست که روز قیامت عذاب خواهند شد حضرت رسول فرمودند زهرا جان روز قیامت که بشه تو وارد محشر میشی ...(که تفصیل زیاد داره) در نهایت خداوند متعال به تو میگه هر چی حاجت داری بگو چی میخوای؟

اون وقت تو اونجا میگی خدایا من شیعیانمو میخوام شفاعت کنم، بعد از شیعیان خودت میگی شیعیانم پسرم حسین رو هم میخوام شفاعت کنم بعد میگی شیعیان شیعیانم رو هم میخوام شفاعت کنم بعد میگی محبین شیعیانم رو هم میخوام شفاعت کنم همینطور گروه گروه تا چند لایه

تا به یک نقطه ای میرسه که ....(ادامه مطلب)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۰۲

دیروز شهر تاریخی دامغان بودم تجربه ای جالبی بود یک دوره کارگاه آموزشی وبلاگ نویسی خب لازم بود غیر از اون هم آشنا شدن با عزیزانی که از استانهای قم و مرکزی و مازندران و خراسان رضوی اومده بودند خالی از لطف نبود، من بیشتر از خود جشنواره از خوابگاه که حاشیه جشنواره بود بیشتر استفاده کردم البته بماند که کارگاه آموزشی با حضور استاد عزیز فضل الله نژاد خیلی نگاهم رو به وبلاگ و اینترنت عوض کرد .

خب شاید دلیل تغییرات رو متوجه شدید دقیقا تاثیر کلاس آموزشیه، اساسا برای سلامتی و عافیت باید جراحی کرد خب اینم یه جور جراحیه دیگه.

ایشالله نظرتون رو در مورد تغییرات بدید البته انتظار زیاد ندارم که تعریف کنید اما سعی کردم اصول رو رعایت کنم دور از شلوغی ها و رنگ و به رنگ ها.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۴۷

راه یابی 2 نشریه و وبلاگ خراسان شمالی به مرحله کشوری جشنواره "محراب قلم"

 در تاریخ : سه شنبه ٥ اسفند ١٣٩٣

خدا رو شاکرم از این محبتش .انشالله که تونسته باشم دستور مقام معظم رهبری رو در مورد فعالیت در فضاهای مجازی رو درست عمل کرده باشم.

http://www.dkm.ir/fashowNews.aspx?id=746

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۱۵

چه کسانی در آینده شهید خواهند شد؟؟!!

خوشا آنان که با شهادت پر کشیدند...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۱۱

گزارش تصویری در ادامه مطلب

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۰۲

سروده سید حمید رضا برقعی شاعر اهل بیت ع در وصف عقیلة العرب ؛ زینب کبری سلام الله علیها به مناسبت سالروز میلاد این بانوی بزرگوار ، پرچمدار صبر و استقامت ، سنگر نشین میدان عفاف و عصمت ، بلندگوی امامت و نبوت ، نگهبان شهادت و خون شهدا گل سرسبد دامن فاطمه ی زهرا(س) ، نماینده صفات علی مرتضی ، مفتخر به نامگذاری پیغمبر خدا از جانب خدا تقدیم به آخرین حجت خدا

گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد

از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد

....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۵۱