کربلا رفتید مارا فراموش نکنید....
امشب وصیت نامه یکی از شهدا رو خوندم و در آخر وصیت نامه این جمله به چشمم خورد «کربلا رفتید مارا فراموش نکنید...» غمی به دلم نشست غمی بزرگ و یاد آوردی سفر کربلا تو اربعین
یادش بخیر اربعین که با دوستان هیئتی ...
رفتیم زیارت اربابمون ابا عبدالله یکی از همسفر ها که از رزمندگان دفاع مقدس بود خاطرات شهدا رو تو اتوبوس برامون تعریف میکرد به هرجایی از جبهه جنوب میرسیدیم خاطره داشت اونجا هم همین غمی که امشب بعد از خوندن این جمله شهید مرادی بهم دست داد غمی بزرگ به دلم نشست
داستان نرسیدن عاشق به معشوق داستانیست غم انگیز شهدا میرفتن جبهه تا راه کربلا رو باز کنن اما خودشون نتونستن برن زیارت کربلا، اما با خودم میگم درسته نرفتن کربلا زیارت اما بعد از شهادتشان به زیارت خود آقا نائل آمدند اما نمیدونما کربلا یه حس دیگست شاید برای ما دنیایی ها ، بین الحرمین که میشینی انگار خود بهشتی آخ هوای اونجا زد به سرم
اولین بار بود که رفتم انگار یک رویایی بیش نبود درست مثل سفر عمره که الان وقتی فکر میکنم که رفتم عمره انگار دارم یه خوابی رو برای خودم یاد آوری میکنم
شهید مرادی امشب میخوام با شما صحبت کنم میگن که شما مرد کارهای بزرگی بودی میخوام بپرسم کارهای بزرگ نیاز به روح بزرگ ،اراده قوی، و همت بلند داره اینارو شما از کجا آوردید ما کجا دنبالش بگردیم چرا ما اصلا مرد نیستیم تا برسد به کارهای بزرگ و هزاران سوال دیگر.
شنیدم باخدا عهد بسته بودی تا بعد از دیدن فرزندت از دنیا بروی و همین طور هم شد، با تولد فرزندت چند روزی کنارش بود و دوباره راهی جبهه شدی میخوام بدونم چطور به همین راحتی گذشتی از چیزهایی که برای ما تعلقات به حساب میاد برای من سواله من خودم یه پدرم لذت داشتن بچه را چشیدم نمیدونم شما چه دلی داشتید که هر چه داشتید رو رها کردید و رفتید اما ما حتی از پولمون هم نمیتونیم بگذریم از چه برسه از زن و بچه و زندگی هرچه به شما بیشتر فکر میکنم بیشتر شرمنده میشم که چقدر از اصل خودم دور شدم که چقدر کم لیاقت و بی لیاقت شدم
گفتی که کربلا رفتید به یاد من هم باشید از این جمله فهمیدم که حسینی واقعی تویی کربلایی واقعی تو وامثال تو بودند حال ما همه سال هم بریم کربلا کربلایی نمیشیم که تا وقتی نتونیم پا رو نفسمون بزاریم
شهید مصطفی مرادی امشب سفارش من و دوستانم و خاتواده ام رو به اربابت کن