یک ثانیه آزگار

یه ثانیه آزگار خالص برایت نبودم ؛ این است دلیل دل آشوبی من ، دریغ از یه ثانیه آزگار توجه ، دریغ
آپلود عکس

......بنده آنی که در بند آنی......

پیام های کوتاه
  • ۲۷ بهمن ۹۴ , ۰۹:۰۸
    هجوم
آخرین نظرات
  • ۷ ارديبهشت ۹۵، ۱۲:۴۲ - خانم خونه
    ممنون
  • ۳۰ فروردين ۹۵، ۰۳:۴۷ - خانم خونه
    ممنون
آپلود عکس

تقسیم عمر(لطیفه وار)

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۲ ب.ظ

زمانی بود که پروردگار میان مخلوقات خود عمر تقسیم میکرد، رحمت و عطوفت خداوندی بر آن قرار گرفته بود که عمر مخلوقات را به میل و رضایت خودشان تعیین کند تا خشنودی آن ها را فراهم آورد.

صف طولانی مخلوقات در عالم ملکوت اعلی کشیده شده بود و نتا چشم کار میکرد ادامه می یافت.

مخلوقات یکی یکی پیش می آمدند و پروردگار با رضا و رغبت آنها عمرشان را تعیین میکرد. آنها خشنود روانه زمین می شدند.

نوبت به خر که رسید گفتند: چقدر عمر میخواهی، سی سال کافیه؟

خر نالید و گفت: سی سال؟ سی سال حمالی؟ نه خیلی زیاده. دوازده سال بسه.

خدا دوازده سال عمر به او داد .

نوبت به سگ رسید:" تو چقدر میخواهی؟سی سال کافیه؟

سگ غرید و گفت: سی سال؟ سی سال نگهبانی؟نه خیلی زیاده ، ده سال بسه.

خدا ده سال عمر به او داد .

میمون از راه رسید...

گفت: سی سال دلقکی؟ نه خیل زیاده . هشت سال بسه.

دست آخر نوبت رسید به انسان!

خب اشرف مخلوقات منتو چقدر عمر میخواهی؟سی سال کافیه؟

انسان گفت : فقط سی سال؟سی سال به کجای من میرسه؟ تازه مزه زندگی رو فهمیدم!!

بسیار خب، هجده سال عمر خر ، رو میدم به تو.

کمه خیلی کمه!

بیست سال عمر سگ رو هم بهت میدم!

باز هم کمه خیلی کمه!!!

بیستو دوسال میمون هم مال تو خوب شد؟

.

.

.

خب برای همین است که در سی سال اول عمر، انسان مزه ی واقعی زندگی رو می چشدو هجده سال بعد مثل خر کار میکند تا زندگیش را رو به راه کند و بیست سال بعد از چیزهایی که به دست آورده ، نگهبانی می کند و بعد از آن هم ، پیر شده است و خرفت و مسخره ی دیگران!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۳

نظرات  (۱)

۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۵۷ ابوالفضل مهدوی فر
سلام
جالب بود
وبلاگ خوبی دارید
به وبلاگ من هم سر بزنید
نظر یادتون نره:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی