حال و هوای این روزای کشور عزیزم
حال و هوای خوبی نیست، همه تو بهت فرو رفتند، 464 کبوتر کی میتونه باور کنه،
من وقتی بچه بودم مامان و بابام رفتن حج ، وقتی داشتن میرفتن کلی اشک ریختم، همش احساس میکردم دیگه نمیبینمشون خیلی سنم کم بود اما دوروبریا خیلی دلداری میدادن میگفتن میرن و بر میگردم با دست پر از سوغات میرن اونجا برات دعا کنن چشم بهم بزنی برمیگردن با این حرفا خیلی دلم خوش بود کلی انتظار کلی دلتنگی همین که میرفتم تو حس دلتنگی یاد اومدنشون که می افتادم آروم میشدم تا اون روزای آخر دوری که مشغول بودیم برای استقبال ریسه میزدیم، پارچه هایی که مردم مینوشتن رو نصب میکردیم میوه و شیرینی و ... کلی سرگرم شده بودیم خوشحال که مامان و بابا دارن میان ....
حالا باخودم الان فکر میکنم که اگه جای بچه های یکی از این 464 نفر بودم واااای اصلا گفتنش هم سخته
خیییلی سخته
خدا لعنت کنه این وهابیت نا مسلمون رو خدا لعنت کنه این آل سعود رو
امروز چندین نقطه کشور تشییع جنازه این کبوتر ها بود، شهر ما هم کبوتر داشت حال هوا عجیبیه، امسال نه عید قربان فهمیدیم نه عید غدیر خدا لعنتشون کنه اصلا مگه میشه شاد بود یادم میاد داغون میشم ، مصاحبه هایی که با خانواده هاشون رو که از تلویزیون میبینم خیلی دوست دارم بلند بلند گریه کنم اما با چنتا آه و لعن ردش میکنم چه میشه کرد اما خونم میجوشه برای به درک واصل کرن تک تک این نا مردا ....